وحدت و تضاد نیروهای شرکتکننده در یک انقلاب دمکراتیک، از مهمترین مؤلفههای آن انقلاب است. هنگامی بارز میشود که جنبش انقلابی میخواهد با بهکارگیری تمام نیروهای خود بر قهر ارتجاعی و سرکوب سازمانیافته غلبه کند و راه را برای براندازی تام و تمام استبداد هموار سازد.
در ضرورت «اتحاد و همبستگی» کمتر کسی دچار تردید است؛ اما همین کلمهٔ حق [بدون فراهم بودن مبانی، الزامات و سیر منطقی آن]، میتواند از سوی ارادهیی باطل مورد سوءاستفاده قرار گیرد و به یک شعار دهانپرکن و باسمهیی تبدیل شود.
تجربه تلخ و خونین انقلاب ضدسلطنتی و فراخوان خمینی به «وحدت» با شعار دجالگرانهٔ «همه با هم»! برای خلق و جنبش ما کافی است که دیگر بار گرفتار این سنخ شیادی و پشتهماندازی نشود و تاریخ سرزمین خود را تکرار نکند.
وقتی سخن از وحدت و اتحاد بهمیان میآید، بیدرنگ این معنا در ذهن متبادر میشود: وحدت بر اساس کدام هدف؟ کدام استراتژی؟ کدام تاکتیک محوری؟ کدام پلتفرم؟ کدام رهبری؟ اگر به این سؤالهای ضروری پاسخ منطقی و درخور داده نشود، هیچ وحدتی شکل نخواهد گرفت. اگر هم شکل بگیرد در سطح باقی میماند و پس از اندک مدت از هم پاشیده میشود.
بهعنوان مثال اپوزیسیون برانداز هرگز نمیتواند با یک جریان سیاسی که به اصلاح ساختار موجود با شراکت در صندوق رأی معتقد است، پشت یک میز قرار گیرد. این مثال همانقدر حیرتانگیز است که تصور کنیم یک سازمان انقلابی با پشتوانهٔ بیش از نیمقرن مبارزه با دیکتاتوری شاه و شیخ، با بقایای نظام سلطنتی و طرفداران بازگشت به پادشاهی وارد گفتوگوی وحدت شود.
لطفا به اشتراک بگذارید: