اینک شب است و چراغها خاموش. اینک شب است و رنگها یکدست. چشم، احساس‌های الوان انسانی را در دیگر چشم نمی‌بیند. از پردهٴ شب که شرم را می‌کشد سود جویید بی‌آن که برای آخرین بار مرا بنگرید؛ و از این نگاه، شائبه‌یی از محذوریت در تصمیمتان رسوخ کند، سر خویش گیرید و راه خویش در پیش. اگر خواستید دست یکی از اهل بیت مرا گرفته با خود به در ببرید. تا دیر نشده، تا در فرصت را کلون نکرده‌اند، تا شب تتق امان خویش را تمام گسترانده و چشمان شریران فرو بسته است. تا شمشیرها در غلاف‌ها خوابند، و تیرها در چله‌ها پای‌بست، بروید! بروید! بروید! و مرا با این لشگر جرار به‌حال خود واگذارید. آنان تنها مرا می‌جویند. آنان سرخای خون مرا می‌خواهند و تا این پرت افتاده تفزار را با خونم فرش نکنند، پاپس نخواهند کشید. بروید! بروید! بیعتم را از شمایان برداشتم. بروید!
***
به کجا؟ ؟! کجا برویم؟! جان برادر! برویم، تا ترا در حصار احصار تشنه به خون تنها گذاریم؟! می‌گویی برویم تا پس از قطعه قطعه شدن فجیعانهٴ تو، زنده بمانیم. نه بخدا چنین زندگی نه شایستهٴ ماست. [این را عباس گفت و دیگر اهل بیت به حرمت او سخنی بر آن نیفزودند زیرا تمام سخن گفته شده بود و آنان تنها تکرار کردند] .
حسین بن علی، با قطرهٴ اشکی در گوشهٴ چشم، لبالب از درک عظمت خیره کننده انسان، در دشوار جای تصمیم، دیده از آنان برگرداند تا بر احساس زود یافته خویش فائق آمده باشد. فرزندان، برادران و برادر زادگان او، مانند تنی واحد بر پای ایستاده بودند. بناچار روی به زادگان مسلم بن عقیل کرد:
شهادت پدرشمایان را کافی است. من بیعتم را برداشتم. بروید!
سکوتی سنگین‌پا - با هجوم حجم عظیم خاکستری خود- ناگهان نبض‌ها را از تپش ایستانید. شاید، ثانیه‌یی، شاید دقیقه‌یی. آنجا که زمان خود انگشت حیرت بر لب، باز ایستاده بود، سخن از زمان ترجمان بیهوده‌یی بیش نبود.
ای پسر پیامبر! برویم تا خسران‌زدگانی انگشت‌نما باشیم؟ مردم چه به ما خواهند گفت؟ آیا نخواهند گفت پیشوای خود را در لحظهٴ ضرور تنها گذارده و در دفاع از او قبضهٴ شمشیری نفشارده و تیری پرتاب نکرده‌اند؟ نه بخدا قسم این نه شایستهٴ ماست. از تو دور نمی‌شویم تا با وجیزهٴ جانهایمان نگاهدارت باشیم و مرگ سرخمان سپری باشد گرداگردت. خدا، بی‌تو زندگی را در نظر ما زشت گرداناد!
سکوت گریخته دوباره بازگشت تا در فرصتی به عرضهٴ خود بجوید. مسلم بن عوسجه مهلت نداد ناگهان مانند تندیسی از شعله قامت خود را فرا کشید.
آیا برویم و تنهایت بگذاریم با این همه دشمن که شمشیرهایشان در هذیانی شبانه خواب نوشیدن خون ترا می‌بینند، و در جان تاریک هر کدامشان کژدمی جراره الو می‌کشد. نه! از من این مخواه. مادام که نیزهٴ خود را در سینه‌هایشان نشکسته‌ام، ستیز خواهم کرد. حتی اگر شمشیری در دستان من نبود دست به سنگ می‌یازیدم و آن‌چنان می‌جنگیدم تا مرگ خود را به چشم بینم.
سعید بن عبدالله حنفی فریاد خود را به آخرین سخن عوسجه آویخت و سکوت سنگین‌پا را پس راند.
نه به خدا قسم نمی‌رویم. اگر بدانم که کشته می‌شوم و سپس زنده می‌گردم و زنده در آتش خواهم سوخت و این تکرار دردناک تا هفتاد بار مرا خواهد پیمود، از تو روی نخواهم گرداند.
زهیر بن قین - سرداری که در سفر خود به کوفه، منزل به منزل از کاروان حسین روی برمی‌تافت تا مبادا شعلهٴ سوزان حقیقت وجدان حساسش را در نوردد و سخت می‌پرهیخت که با جان حقیقت چشم در چشم شود- سخنان سعید را به اوج رساند.
به خدا سوگند ای پسر پیامبر! دوست داشتم برای تو هزاران بار کشته و زنده شوم و باز بمیرم... .
***
راستی چرا؟ کدام فرمانده‌یی در لحظات دشخوار محاصره، آنجا که حتی یک دست یاریگر حکم ارتشی را دارد، چنین قاطعانه به پراکندن یارانش فرمان می‌دهد و خود از آنان می‌خواهد که سر در پی عافیت نهند و از نبرد کناره گیرند؟ این در کدام منطق و در کدام استراتژی جنگی قابل تبیین است.
پاسخ:
در هیچ‌کدام. این‌جا صحنهٴ نبرد بین دو آرمان است. بین دو خط امتداد یافته از آغازینه‌های مبهم تاریخ. خطی سرخ و خطی کبود. عاشورا، نقطهٴ عطفی در نبرد تاریخی این دو خط است. مطلق آگاهی و مطلق جهل. یکی باید برود، یکی باید بماند. آن‌که روشناست و ریشه در سپیدنا دارد باید تمام سپید و سپید سپید باشد. آن‌که پای در سیاهی، باید تمام سیاه باشد؛ سیاه یکدست مانند بال کلاغانی که قابیل را راز در خاک نهان کردن نعش برادر آموختند. عاشورا جایی است که نمی‌توان در میانهٴ تاریک - روشن ایستاد. نمی‌توان دل به حسین بست و در اردوی یزید شمشیر زد. یا رومی روم یا زنگی زنگ. تنها با آگاهی محض و انتخابی این‌چنین می‌توان حماسه‌یی آن‌چنان را رقم زد. هفتاد و دو تن بیش نبودند اما گویی بار هفتاد و دو قرن را به دوش می‌کشیدند. تاریخ تک‌تک نامها را به یاد دارد زیرا آنان نه از لشگر سیاهی یا سیاهی لشگر که آیه‌های روشن آگاهی بودند. آن‌چنان تابیدند که هیچ تاریکی پوشانگر نتوانست نامشان را کتمان سازد. این است تابلویی تمام قد از شکوه بی‌یک خش در پیشانی. این است قدرت مهیب انتخاب. 

زمان بیداری - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

هر انسان ایرانی نیاز دارد که بداند در کدام نقطه از مختصات اجتماعی و سیاسی کنونی…

عصیان کاوه‌ها! - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

ای شیخ با تهاجم توفان چه می‌کنی با نسل شورشی دلیران چه می‌کنی ای قاتل زنان…

کیان و برنو و عشقش - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

برای اسب کیان نامه‌یی نوشتم من سوار خوب تو در خاک و خون کشیده شده ولی…

قایقی می‌سازم برای آرزوهایت - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

قایقی می‌سازم روبه‌روی آرزوهایت با باری از شبنم و رنگین‌کمان قایقی پر از هجای آبی دوست‌داشتن…

خدای رنگین‌کمان را کشتند - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

آسمان شرم می‌کند از سرودن «رنگین‌کمان» در شفقی لبریز از خون شعر گنگ می‌شود از دست‌دادن…

سنگر می‌سازم در عصب‌های خیابان - #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر

سنگر می‌سازم با ساروج خون و خشتهایی بی‌شکست از خشم سنگری در دهانهٔ کوچه‌هایی همسایهٔ موج…

گم شوید - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

گم شوید از این وطن شیادها ای شما سرچشمه‌ٔ بیدادها دینتان غارت جنایت قتل و جور…

نغمه - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

رساتر از بغض یک ماهی در تنگ شفاف آب، برآمدی یک روز چون صدای گرم تپش…

هر هفته جمعه‌ها - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

هر هفته جمعه‌ها ز سر خاکت ای شهید یک شورش جدید ببین می‌خورد کلید با دسته‌های…

«سپهر» شورشی! - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

برای شهید قیام «سپهر بیرانوند» جوان شورشی از خرم‌آباد که با تیر مستقیم مأموران جنایت‌پیشه خامنه‌ای…

خود می‌کشی کودک را، خود تعزیه می‌داری! - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

در گرامی‌داشت شهدای آبان ۱۳۹۸، در سراسر ایران احساس غم و سوگواری به خشم و خروش…

«... داعش ما شمایید!» - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

طی دو سه روز اخیر بسیاری از شهرهای میهن، از ایذه و سمیرم تا سنندج و…

چرا دیکتاتورها در شناخت و تحلیل انقلاب‌ها فلج می‌شوند؟ - #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر

نبرد ازلیِ دینامیک و فناتیک انقلاب‌ها از کجا و چرا شروع می‌شوند؟ انقلاب‌ها از جایی شروع…

خامنه‌ای و نمایش تکراری «از انکار تا اقرار!» - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

خامنه‌ای روزی در سخنرانی برای سرکردگان مجمع تشخیص مصلحت حکومتش، انقلاب دمکراتیک مردم ایران را «اغتشاش‌های…

نگاه ضدایرانی خامنه‌ای به خلق بلوچ - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

مقدمه آنچه که در فرهنگ و ادبیات جوامع به آن ملت، ملیت، قوم، قبیله و طایفه…

در پرتو قیام، رو شدن کانون‌های دولتیِ فساد - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

طی این سال‌ها بارها در مطالب متعدد اجتماعی و صنفی و با نمونه‌های بسیار، دیده‌ایم که…

رجز‌خوانی در عیان‌، ترس‌خوردگی در نهان! - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

برخلاف ادعا، پروپاگاندا و القائات رسانه‌یی، آنچه در صحنه‌های جوشان قیام از نزدیک لمس و تجربه…

شصت‌ونهمین قطعنامه ملل متحد به‌خاطر نقض حقوق‌بشر و سرکوب مردم در قیام ایران -…

همزمان با فلاکت و افلاس داخلی نظام ولایت‌فقیه، محکومیتها، تحریم‌ها و انزوای بین‌المللی رژیم فرتوت نیز…

آبان آتشین، آتشین‌تر برمی‌خیزد - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

«آبان آتشین» با گذشت ۳سال از تولد و تکوین آن، هنوز گلگون، تازه و انگیزاننده است.…

یادآر، ز مشعل‌های فروزان یادآر - #مرگ_بر_ستمگر_چه_شاه_باشه_چه_رهبر

جنبش مشروطه در ایران پس از مبارزات چندین ساله نیروهای پیشتاز و آگاه در برابر استبداد…

روز ۲۴ آبان در ایران چه گذشت و چه برگی ورق خورد؟ - #قیام_سراسری…

روز ۲۴آبان، سالگرد گرامی‌داشت قیام آبان ۹۸ با لرزه بر ارکان نظام ملایان شروع شد. روز…

دست‌آوردهای درخشان قیام در آغاز سومین ماه - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

مبارزه، عرصه‌ٔ شناخت پدیده‌های انسانی و اجتماعی است. قیام برای آزادی، باران روشنگری و زدودن غبار…

از «آن آبان» تا «این آبان» - #آبان_ادامه_دارد

یک‌سال پیش در چنین روزی نوشتیم: «قیام آبان، یک نقطه‌ٔ عطف در جنبش مقاومت ایران» است؛…

رژیم ولایت فقیه؛ گرانی دارو، ارزانی جان آدمیان - #قیام_سراسری #قیام_تا_سرنگونی

نگاهی به تجهیزات و سلاحهای سرد و گرمی که گشتاپوی آخوندی در برابر جوانان آگاه و…