به یاد محسن جعفری راد که دردهای مردم را به تصویر میکشید
من محسن جعفری راد متولد ۱۳۶۵در رحیم آباد در رودسر گیلان بودم. گیلانی سرسبز که من جز رنج و درد، نصیبی از آن نبردم. با سختی های فراوان بزرگ شدم و تونستم به دانشگاه برم و تو رشته سینما کارشناسی ارشد و تو رشته معماری کارشناسی بگیرم.
من تو کرج زندگی می کردم و شغلم کارگردانی فیلمهای مستند بود. همزمان تو برخی دانشکدهها و مؤسسههای خصوصی هم سینما تدریس میکردم. فیلمهایی با تم دردهای جامعه میساختم. بله! من دردهای هموطنام بخصوص دردهای زنان میهنم رو به تصویر میکشیدم.
وقتی قیام مردم علیه این حکومت که منشاء همه درد و رنجهاست شروع شد؛ دوربینم رو دستم گرفتم و راه افتادم. رفتم تو خیابون. همانجا که دخترها و پسرهای دلیر با جسارت علیه اینهمه ظلم و تباهی فریاد میزدن. من رفتم تا اعتراض مردمم به ۴۴سال ظلم و جنایت رو ثبت بکنم. میخواستم از همه آنچه که آموخته بودم و تجربه کرده بودم برای به تصویر کشیدن این قیام باشکوه استفاده بکنم. جرمم همین بود و به همین جرم هم ماموران حکومتی منو کشتن.
من فیلمهای زیادی کارگردانی کرده بودم و مقالههای انتقادی زیادی نوشته بودم اما اینبار می خواستم که قیام یک خلق رو مستند بکنم. مستندی از تسلیم ناپذیری مردم در برابر دیکتاتور. پائیز۱۴۰۱ مدام تو اعتراضات شرکت میکردم و از تظاهرات جوانان محل سکونتم کرج، فیلم و عکس تهیه میکردم.
مزدوران سرکوبگر که شناساییم کرده بودن، در یکی از روزهای پایانی آبانماه نزدیک محل سکونتم دستگیرم کردن. تو زندان شکنجهام میکردن تا تسلیم بشم . برای اعتراف گیری داروهای قوی مخدر بهم می زدن. اما من تسلیم نشدم.
دو هفته بعد با وثیقه آزادم کردن. اما بدن شکنجه شدهام مدت زیادی دوام نیاورد و من روز ۱۸دی۱۴۰۱ پرواز کردم. من که سرشار از زندگی بودم و با عبور از دل کوهی از درد و رنج آبدیده شده بودم، چراغ زندگیم در جوانی خاموش شد. چرا که رذالت پیشهگان نمیخواستند من رذالتهایشان در حق مردم را به تصویر بکشم.
درسته که من فرصت نکردم تا قیام شما جوونا رو مستند بکنم اما مطمئن باشید کارگردانان بسیاری بعد من خواهند آمد تا قیام بعدی شما رو مستند بکنن. چراغ زندگی ما رو خاموش کردن تا به خیال خام خود قیام رو خاموش بکنن. اما این خلق قسم خورده است که سر خم قدغن!
با درود به روح بزرگ و عصیانگر محسن جعفری راد که با پوست و گوشت واستخوان ظلم و ستم و استثمار را لمس کرده بود و با درد و رنج خودش و مردمش عجین بود. محسن با همین حس بود که میخواست قیام شجاعانه مردمش بخصوص دختران و پسران شجاع و بیباک رو به تصویر بکشه. محسن قیمت اینکار را با فدا کردن جان خودش پرداخت. باشد که راه او و همه شهدا را تا رسیدن به آزادی که خواست و آرزوی آنها بود ادامه بدهیم.